خانه باید مادر داشته باشد

ششمین روز از آخرین ماهِ تابستانِ 403 است. مادر سفره ی ناهار را جمع می کند. تازه برق رفته و تا دو ساعتی که بیاید، کمی می خوابم. هنوز چشمهایم گرم خواب نشده که مادر می پرسد: «شام دلمه می خوری؟»

حیرت می کنم از این حوصله و انرژیِ تمام نشدنی در ماه سوم 70 سالگی. یاد فیلم «دستور آشپزی» ساخته محمد شیروانی می افتم. مستندی که شیروانی با خانواده خودش ساخته و خانم ها در طول فیلم در حال پختن غذا هستند.

فیلمساز از زنها می پرسد: «این غذا چقدر طول می کشد آماده شود؟» و آنها زمانی نزدیک به واقعیت را می گویند. اما وقتی مردها از بیرون برمی گردند و غذا را می لمبانند، کارگردان همین سوال را هم از آنها می پرسد و آنها کمترین زمان را می گویند؛ مثلا نیم ساعت. اما در واقعیت از صبح تا ظهر طول کشیده است.

*

مادرم با مَشک برقی اش دوغ درست می کند. بطری های دوغ را به ردیف توی چالِ سینک گذاشته و درشان باز است. سبزی گرفته ام و مادر از ریحان و پونه های سبزی هر کدام شاخه ای در بطری ها می کارد و داخل یخچال ردیف می کند. کره ی تپلِ دوغ هم در قابلمه ای جدا دارد قِل می خورد.

این عاشقانه های مادر را از 30 سالگی به بعد بیشتر «می بینم».

جملاتی از کتاب «و کسی نمی داند در کدام زمین می میرد»

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط