خجالت می کشم باتوجه به عشقم به سینمای ترکیه، به تازگی اردن کیرال را می شناسم. با دیدن فیلم زیبا و متفاوت او «فصلی در حکاری» این خجالتم بیشتر می شود. حالا سه سینماگر ترکیه را بشدت دوست دارم: سمیح کاپلان اوغلو، نوری بیلگه جیلان و اردن کیرال.
فیلم «فصلی در حکاری» داستان معلمی را روایت می کند که به دلیل گرایش های سیاسی اش، به روستایی متروکه، فقیر و مدفون در برف تبعید می شود. او با مردمی روبرو می شود که بشدت فقیر و بدون امکانات هستند. معلم که دستی هم در نوشتن دارد، توسط نوشته هایش که نریشن قسمت هایی از فیلم هم هست، اعتراف می کند که در جای خیلی بدی گرفتار شده است. اما به تدریج مردم روستا با معلم ارتباط برقرار می کنند و روایتی گرم از مهربانی، یخِ تنهاییِ معلم را آب می کند.
فیلم «فصلی در حکاری» برنده 4 جایزه از جشنواره برلین از جمله خرس نقره ای شده است؛ که واقعا حقش است. این فیلم قبل از اینکه یک فیلم داستانی باشد، به مثابه ی یک شعر تصویری است که به وسیله ی تصاویری از طبیعت بکر و دست نخورده ی منطقه حکاری، تماشاگر را به دنیای دیگری می برد.
فضای فیلم به شکلی است که احساس دورافتاگی، تنهایی و تلاش برای بقا را بشدت به مخاطب القا می کند. استفاده از موسیقی و سکوت نیز به طور هنرمندانه ای برای تقویت این حس ها به کار گرفته شده است. من فصل تابستان این فیلم را دیدم اما برای اینکه راحت تر در سرمای فیلم غوطه ور شوم، نصف شب حیاط خانه مان دیدمش!
چیزی که در فیلم جالب است استفاده از تکنیک های سینمای داستانی و مستند است تا به شکلی موثر و هنری به موضوعات مهم اجتماعی بپردازد.
فیلمبرداری خیرکننده فیلم هم مناظر بکر و زمخت کوهستان های حکاری را با چنان دقت و زیبایی به تصویر می کشد که بیننده می تواند همزمان سختی ها و زیبایی های طبیعت را احساس کند.
آخرین نظرات: