کتاب هایی که زیاد می بینم

چند کتاب در زندگی ام هست که مدام جاهای مختلف آنها را می بینم. لابد حدس می زنید عنوان این کتاب ها چیزی مثل «بیندیشید و ثروتمند شوید» است که هر جا پیدا شود و دیدنش هم عجیب نباشد در کتابخانه ی دوستی یا جایی.

اما نه. این کتابها تقریبا خاص هستند. یکی از آنها «راهنمای منجی گری» از ریچارد باخ است که آخرین بار در اداره پست جزیره کیش دیدم. وقتی منتظر نوبتم بودم و بی حوصله اطراف را نگاه می کردم، چشمم به کتابخانه ی کوچک پست افتاد و از دور جلد سخت و کوچک کتاب ریچارد باخ را شناختم. سریع از جا بلند شدم و با جستی کتاب را در دست گرفتم و سریعا جملات الهام بخش کتاب را خواندم.

آشنایی ام با این کتاب نوجوانی در کانون پرورش فکری سنندج بود. و بارها و بارها این کتاب جالب را، جاهایی که به آن احتیاج داشتم، چشمک زنان جلویم ظاهر شده.

کتاب بعدی «هر بار معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند» از دانیل مارتین کلاین است. این کتاب همان موقع که چاپ شد بخاطر عنوان جالبش اینترنتی از نشر چشمه سفارش دادم و خواندم. بعدها چندین جای دیگر این کتاب به عنوان یک «آونگ یادآور» خودش را به من نشان داده است تا ناخنکی به مطالبش بزنم.

قسمتی از کتاب که به درد این روزهایم می خورد:

استراگون: ما همیشه چیزی را پیدا می کنیم که برساند هنوز زنده ایم، مگر نه دی دی؟

ولادیمیر: بله بله، ما جادوگریم.

 

درباره کتاب «کنترل دوپامین»

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط