معمولا بعد از بیداری سراغ گوشی نمی روم. اما امروز صبح حالم بد بود. پس تصمیم گرفتم بدترش کنم و رفتم تو گوشی و اینستاگرام. پست حسام ایپکچی بالا آمد:
عمر مثل قلک است. حالا نمی دانم چقدر زندگی در این قلک جمع خواهد شد. آخرش که رسید می شکنیم و می شماریم. فعلا شب به شب تکانی می دهم و از صدای جرینگ جرینگ سکه ها ذوق می کنم که قلک خالی نیست.
این متن باعث می شود دنبال دلیل کج خلقی ام بگردم. یک سری دلیل پیدا می کنم اما حالم را بهتر نمی کند این شناسایی. شروع می کنم به زمین و زمان گیر دادن و بعد خوابیدن. کمی بیدار شدن و بعد دوباره خوابیدن.
تا عصر لپ تاپ روشن نمی کنم و فقط حمله می کنم سمت کتاب ها. غروب یک ایده طلایی به ذهنم می رسد. آنقدر خوشحال می شوم که خدا را شکر می کنم حالم بد بوده! معمولا هر موقع حالم خیلی بد است ایده های خیلی خوبی به ذهنم می رسد. ایده منظورم درباره زندگی کردن است مشخصا. چون به قول آن جمله قصاری که نمی دانم از کیست، همه چیز اختراع شده به جز چطور زیستن.
آخرین نظرات: