93 تصویر از تابستان

هفته ی اخیر روزانه کمتر از 3 ساعت خوابیده ام. همه اش مشغول آماده سازی نسخه ی باکیفیت مستند «سیب های کابل شیرین است» برای یک جشنواره الف فیلم کوتاه بوده ام. 5 میلیون هم برای نسخه ی 5.1 صدای فیلم دادم. تا همین سه سال پیش با این مبلغ یک فیلم کوتاه می ساختم!

بالاخره موفق شدم امروز فیلم را را بفرستم جشنواره و عصر هم 4 ساعت راحت بخوابم. بعد از بیداری، رمان «سوفیا سیاه می پوشد» نوشته ی پائولو کنیه تی که توسط نشر نیماژ در آمده را شروع کردم. آشنایی ام با نویسنده از طریق دیدن فیلم هشت کوه (The Eight Mountains) که برنده جایزه هیئت داوران جشنواره کن هم شده، اتفاق افتاد. اوایل کتاب هستم و فعلا نمی توانم درباره آن نظر بدهم. بزودی درباره آن می نویسم.

امروز آخرین روز از تابستان است و چند ساعت دیگر پاییز اتفاق می افتد. تابستانِ سخت و پر دردی داشتم. مرگ پدر و چیزهایی دیگری که فعلا نمی توانم درباره شان بنویسم.

حس غریبی دارم وقتی تابستان تمام می شود. نزدیکانم می دانند عاشق تابستانم. اما این تنها سالی است که دوست داشته ام تابستان زود سپری شود.

امسال با پاییز و زمستان کار دارم.

بار دیگر جایی که دوستش دارم

 

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط