بدترین کاری که سال 403 انجام دادم

لیست بهترین کارهایی که امسال انجام دادم برای خودم هیجان انگیز است. اما شاید برای نوشتن و عمومی کردن جالب به نظر نیاید، چون بیشترِ کارهایی که انجام داده ام مربوط به زیرسازی بوده.

اما بدترین کاری که انجام دادم، مربوط به 3 ماه بعد از فوت پدرم است؛ تصمیم خیلی بدی که منم جزئی از کمیته ی انتخاب بودم.

پدر سالها بود آخرهای هفته در تابستان می رفت روستا آبیاری گردوهایش. روستایمان متروکه بود و در جایی خیلی دور بین دره ای که دهان باز کرده بود. هیچ وقت نتوانستیم پدر را راضی کنیم این گردوهایش بی ثمر هستند و نباید وقت خودش را دود کند پای این درختان کم ثمر و بعضا بی ثمر. هیچ اعتقاد هم به دکتر و دوا و درمان نداشت و بدنی به شدت ورزیده و سالم هم داشت تا هفتاد سالگی. در تابستانی سوزان، پدر رفت روستا و قرص های فشارش را نخورد و سکته ی مغزی و هزار و نود و یک روز اسیر تخت و نوشیدن نورِ یکشنبه ی تابستان امسال در هفدهم تیر ماه برای آخرین بار.

کمیته انتخاب آن تصمیم لعنتی متشکل از برادران و خواهران منهای مادرم، قرار را بر این گذاشتیم هفتم مهر امسال اره به جان گردوهای پدر بیندازیم. گرومپ گرومپ افتادن درختان و خوشحالی ما که دیگر قرار نیست کسی در این ناکجاآباد برای چهار تا گردو کمر خم کند.

مادر دو روز پیش، آخرین گردوهای آن درختان را مغز می کرد. یکدفعه تمام اره های دنیا گیر کرد به گلویم که چرا آن تصمیم را گرفتیم. در دنیایی که روز به روز اهمیت یک درخت بیشتر می شود، ما چرا آن درختان را، آن یادگاری های دست نشانده ی چند نسل قبل و پدرم را، با بی شرمی تمام کُشتیم.

لعنت به من. به راحتی با یک مخالفت می توانستم دندانه های آن اره های گرسنه را از درختان عزیز پدرم دور کنم. لعنت به من.

 

ksafe box ابزاری برای کار عمیق

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط