سوار قطار، با احمدرضا احمدی

هر وقت کتابی از احمدرضا احمدی دستم می رسد به دنبال تصویرها در کوچه ها، قطار ها و مسافرخانه های اشعارش می گردم.

 

برای مردنم دیر است

امید عتیق است

سال دور است

پایان را نمی دانم

– – –

فلس های بدنت

بر ملافه ها ریخته بود

تو با خود آرام می گفتی:

من که هنوز ماهی نیستم

تو روز به روز در فرهنگ لغت

به دنبال کلمه ملافه بودی

که آیا مترادف دریاست

– – –

از شوربختی گفته بودی:

تنها یک کلام

تنها یک پروانه

ما را نجات می دهد

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط