افتاده ام به دوباره خوانی داستان هایی که خوانده ام، دیدن چندباره ی فیلمهایی که دیده ام. وضع داستانها بهتر است. خیلی از جزئیات را به یاد دارم. اما فیلمها وضعم خوب نیست. بعضی ها انگار بار اول است می بینم شان!
خواندن یعنی دوباره خواندن.
ناشناس
دوستی یک جمله قصار از ویکتور فرانکل موشک کرد توی تلگرامم:
می دانی، من مجبورم موفق شوم، وگرنه همه آن رنج هایی که تا به حال کشیده ام، فقط رنج بوده اند.
شلیلی که پارسال خوردم، هسته اش را همینطوری توی باغچه حیاط کاشتم. مادر مسخره می کرد. امروز متر کردم 20 سانت بود!
همین حالا کاغذی بیاور و هرچیزی در ذهن داری با خط درشت روی آن بنویس. اصلا فکر نکن چه چیزی داری می نویسی. فقط بنویس. فقط سفید را سیاه کن. معجزه اش را می بینی. شاید هم معتاد به این کار شدی.
یادداشت های پارسال این موقع را می خواندم. جالب ترین قسمت های یادداشتها، جزئیات ها بودند. کاش جزئیات بیشتری می نوشتم. آن لحظه حوصله آدم نمی کشد، بعدها اما حض اش را می برد.
سرچ کنم ببینم فصل دوم آن سریال ژاپنی کی می آید: Asura
آخرین نظرات: